سجی

وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا

سجی

وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا


این گیسوی افشان

 به چه کار آیدم امشب؟

       

کو پنجه او تا که

 در آن خانه گزیند..؟!


فروغ فرخزاد



+ باهاش میشه یه شب کامل اشک ریخت!


شازده

دلم

تو

را 

می خواهد..!


* عنوان از سعدی.


یک بار 

تـو 

عاشـق شـو

یکدانـه شدن با من ...


شهریار



علاوه بر این که بخشی از من همیشه منتظرته، بخشی از من حتی همیشه کنارته!

اصلا بیا و:

با فاصله ای امن که آسیب نبینی

بنشین و فقط شاهد ویرانی من باش..


سید تقی سیدی


+ چقدر امشب یه جوریه..!!


اردیـ بـــِ باران شده است

ببین، شـهـر از دردِ نبودنـت

دارد به پـر و پـایِ آسـمان می پیـچد


هستی خانی


+ از پس این همه نداشتنت بر نمی آیم..!


به نامش

اولین روزی که وارد دانشگاه شدم، اتفاقی کنار هم نشستیم، دفعات بعدی هم همین طور..کم کم با هم آشنا و دوست شدیم علی رغم اینکه خط فکری مون خیلی خیلی تفاوت داشت..هر دو درس خون بودیم.. بی منت هم هوای همدیگه رو تو درس داشتیم، هر دو هم با معدل یکسان ۱۹.۲۴ فارغ التحصیل شدیم، بعد هم کنکور ارشد دادیم..من شدم رتبه ی ۲ ،سارا شد رتبه ی ۵، با وجود اینکه به گرایش ادبیات هم علاقه نداشت ولی وسوسه ی با هم بودنمون باعث شد  اونم این گرایش رو انتخاب کنه... هر دو تو یه روز دفاع کردیم..هر دو هم بیست شدیم.. امسال کنکور دکتری شرکت کرد و رتبه ی ۹ آورد...هر وقت یادش میفتم منم هوس می کنم! دلم برای درس و‌ دانشگاه تنگ میشه...داشتم اینا رو برای دوستی تعریف می کردم..هم رشته ی من و هم مقطع من درس خونده ولی تو اوکراین..با عکس العمل شدید منو نهی کرد و گفت فکرشو نکن..الآن کار داری! توی کار چیزای بیشتری یاد می گیری، هر دو رو هم که با هم بخوای انجام بدی کلی بهت فشار وارد میشه و اینا...تا صبح حرف هاش توی سرم می پیچید..یهو یادم افتاد که کتاب تعبیراتم رو چند ماه پیش قرض گرفته بود که برای دکتری بخونه!!!!!!

به نامش..
شنبه اولین ترجمه ی شفاهی و رسمی منه، از الآن خیلی خیلی استرس دارم..! چند تا جلسه هم هست..
با لهجه ی روس ها یه جور مشکل دارم..با تاجیک ها یه جور..با زبک ها یه جور دیگه! اصلا طرف ایرانی باشه لهجه ی شمالی داشته باشه نمی فهمم چه برسه به این خارجکی ها!
جناب مدیرعامل تاکید موکد داشتن که من باید مترجم جلسات شنبه باشم و باید هم ترسم بریزه..! همش هم میگن نگران نباش..!
اصلا چرا من اعتماد به نفسم کم شده...؟ها؟!

هر چه
«به جز خیالِ او»
قصد حریمِ دل کند
در نگشایمش به رو،
از درِ دل، برانمش...

مولانا


و تو اما..
چگونه انقدر بی منی...؟!