از هر دری سخنی...

+ خدا جانم کاش باز خجالت بکشم از گناهانم، کاش قبح گناه برام از بین نره...

+ می‌دونید دخترا تو‌ یک کوپه‌ی دخترونه تو قطار امنیت ندارند..؟! پناه بر خدا... دیگه از اردوی دانشجویی دل خوشی ندارم.

+  انقدر بزرگ شدیم که وقتی جمع میشیم همه‌ش خاطره‌ی بچگونه داریم! یکی مامان شده، یکی در آستانه‌ی مادر شدن، یکی ازدواج دوم، یکی تازه عروس، چقدر بزرگ شدیم، اصلا حس نمی‌کنم که ۲۶ سالمه... کاش سال‌ها کندتر بگذرند، بزرگ شدن رو دوست ندارم خب!

گریه نمی‌دهد امان

ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت .....

خاقانی

به سوی تو...

+ نگرانم حالِ دلم، حالِ دل نشود...!

..

و تازه می‌فهمم

که برف خستگی خداست

آن قدر که حس می‌کنی

پاک کنش را برداشته

می‌کشد

روی نام من

روی تمام خیابان‌ها

خاطره‌ها..!

+ دل را نگاه گرم تو دیوانه می‌کند..!

...

مرا‌ گویی که‌ بیداری همه‌ شب؟

دو چشم‌ عاشقان‌ بیدار‌ باید... 

سنایی