سجی

وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا

سجی

وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

- دوستت دارم..

+ تا حالا یه گنجشگ که ترسیده توی دستت گرفتی؟

-نه..!

+ پس چطور بگم قلبم چطوری می‌تپه؟

-نمی‌دونم، ولی تو حتما پرواز گنجشگ رو دیدی؟

+ دیدم..

- الآن همون جوری دارم پرواز می‌کنم!

 

+ با کلی زحمت و دو روز تدارک دیدن، دیشب برای افطار مهمان داشتیم، و همه چیز خیلی خوب پیش رفت، و نگم که چقدر استرس داشتم!

 

+ از دکتر بگم! برای آندوسکوپی خیلی استرس داشتم، بیشتر به خاطر بیهوشی بود، روی تخت که خوابیدم پرسیدم چقدر طول میکشه که بیهوش بشم، پرستار گفت 7 ثانیه، صرف نظر از حس بدی که توی سرم احساس کردم، تا 12 ثانیه یادمه که شمردم و وقتی بهوش اومدم دکتر بالای سرم بود و گفت یه خبر خوب دارم برات، چیزی نیست و فقط زخم معده داری! (کلا هر چیزی جز سرطان جای تبریک داره از طرف دکترم!) / و سونوگرافی هم نشان داد که سنگ صفرا دارم و البته در مرحله اول با دارو پیش میریم و اگر نتیجه نداد جراحی..

 

+ از فردا می‌خوام روزه بگیرم، خیلی حس بدی دارم!

 

میگه

تمام این زندگی به خاطر وجود توئه..

همه چیز به خاطر توئه..

شاید لازمه که یاد بگیرم چطور دوستت داشته باشم،

همونطور که زمین ماه و دوست‌ داره،

از روی علاقه ولی از دور..

 

+ از اونجایی که حالم زیاد خوش نبود نتونستم تا چهارشنبه صبر کنم، امروز مراجعه کردم به پزشک، احتمال زخم اثنی عشر و یا مشکلات صفرا داد، و به کل از روزه گرفتن منع شدم، چهارشنبه باید برم اندوسکوپی، البته با بیهوشی هست خوشبختانه، و یه سونوگرافی کامل از هر آنچه درون شکم قرار داره !

 

+ خیلی کلافه‌ام، من و سید خیلی مشکل داریم، تقریبا دو روز خوبیم و یک هفته قهر، خسته شدم..

 آن‌قدر دلم گرفت که می‌دیدم در غیاب تو همان کوه و تپه، همان پستی و بلندی‌ها، همان درخت‌ها و جوی‌ها هستند، من هم هستم، ولی تو نیستی.

 #جلال_آل‌احمد

 

+ روال زندگی کم‌کم داره به حالت عادی برمی‌گرده، از یکشنبه باید برم سرکار، واقعا که دلم تنگ شده برای آژانس، دوست دارم و نیاز دارم یکمی از محیط خونه دور بشم، تو خونه موندن زیاد واقعا آزار دهنده‌س، از طرفی در ماه رمضان هم صبح زود بیدار شدن کار خیلی سختی هست..

 

+ امان منو دردهای معده بریده، البته طبق مطالعات خودم لوزالمعده باید باشه، چقدر بد هست که باید چند روز صبر کنم تا نوبت دکترم برسه، اذیتم و حتی نمی‌دونم روزه باید بگیرم یا برام ضرر داره، و این وضعیت تا ۴شنبه ادامه داره!

از همون بچگی 

به نظرم

مامان بودن یا خانم خونه بودن

سختترین قسمتش..

اماده کردن سحری و بیدار کردن بقیه و جمع و جور کردن آشپزخونه بود!

امسال که اولین ماه رمضانی هست که خانم خونه‌ام، روی نظرم موندم!

 

+ امضا: خانمی که خوابش میاد با آشپزخانه‌ای آشفته