- ۹۶/۰۲/۱۹
- ۰ نظر
آن روزگار کو؟
که مرا یار, یار بود
من بر کنار از غم و
او در کنار بود...
انوری
به نامش..
این روزا مشغول جمع و جور کردن کارام تو شرکتم، از طرفی هم دنبال کار، برای بیش از ده جا رزومه فرستادم، فعلا خبری از هیچ کدومشون نشده، علاوه بر این یکشنبه رفتم یه دارالترجمه که مترجم می خواستن، خیلی استقبال کردن و قرار شد با هم همکاری هایی داشته باشیم و من خیلی خوشحال شدم و خوشحال تر میشم اگه پرکار باشن:)
+ من هرچی بگم عاشق بابا هستم کم گفتم! بابا میگن بهتر که قراره نری، ماه مبارک اذیت میشدی:))
+ همه فکرمی کنند من خیلی ناراحتم، ولی راستش ناراحت نیستم ولی فکر کنم دلتنگ اینجا بشم، بهرحال هشت ماه اینجا و با این آدما زندگی کردم، اصلا بچه های شرکت رو بیشتر از مامان و بابا می دیدم!! ولی با همه ی این ها به شدت و به شدت خوش بینم و میدونم روزهای بهتری پیش روم خواهد بود..ان شاءالله..
- ۹۶/۰۲/۱۹