- ۹۹/۰۴/۰۵
- ۱ نظر
امروز حدودا ساعت ۶ رسیدم خونه...
به خونه رسیدن بهترین حالِ ممکن بود در آن لحظه برام..
گاهی وقتا انقدر خستهم که میگم چه جوری تا خونه برم!
امروز از اون روزای پرکار و پرمشغله بود، از خیابان نجات اللهی که رد میشم، اغلب آژانسهای مسافرتی هنوز بسته هستند، تو این شرایط رکودِ بازارِ توریزم ما امروز یه جلسهی سه ساعته داشتیم که به معنای واقعی داغون شدم...! جلسه که تمام شد به شدت کم انرژی و خسته بودم، تمام مسیرها رو سوار ماشین شدم و پیاده روی نتونستم بکنم...
خونه که رسیدم، طبق روال همیشگی، لباس هامو انداختم ماشین لباسشویی و خودمم دوش گرفتم، یکمی میوه خوردم و حدود ساعت ۷ خوابیدم، چند باری با این احساس که در خونه باز هست، از روی تخت نیم خیز شدم و داخل پذیرایی رو نگاه کردم، حدوادی ساعت ۱۰ بود که در انتظار رسیدن سید بودم و تو این تایم به مامان زنگ زدم و در حین صحبت متوجه شدم در خونه باز بوده تمام این مدت... الان هم که به این موضوع فکر میکنم حالم بد میشه !
تصمیم گرفتم در رو همیشه قفل کنم تا دیگه چنین چیزی پیش نیاد
- ۹۹/۰۴/۰۵
معمولا در آپارتمان ها دو تا قفل داره...من همیشه تنها که باشم قفل بالا رو میزنم که با خیال راحت باشم تو خونه...چون اگه قفل نکنی خیلی راحت باز میشه در با کارت...