- ۹۷/۰۱/۲۷
- ۱ نظر
بسم الله الرحمن الرحیم
او گفت و من دانستم که چه می گوید؛
اما من نگفتم و هیچگاه هیچکس ندانست..
+ کانال من در تلگرام: Sajaa01@
بسم الله الرحمن الرحیم
او گفت و من دانستم که چه می گوید؛
اما من نگفتم و هیچگاه هیچکس ندانست..
+ کانال من در تلگرام: Sajaa01@
مادر شدن حسی نیست که لزوما مادر باشی تا درکش کنی، دختر که باشی هم میتونی این حسو بفهمی، حالا هر چند مقیاس کوچکتری البته...
حس مادر بودن و طعم کامل مادری را چشیدن تنها انگیزهی بعضی از دخترا از ازدواج هست... البته جامعهی آماری من دخترها و دوستان دور و اطرافمه، اما بهرحال میشه گفت چنین دخترایی هستن دیگه...
حالا با این توضیحات، به مادری فکر میکنم که نه ماه تمام حتما صورت فرزندشو تصور میکرده، تو خیالش اونو به آغوش میکشیده، اما تو واقعیت نه اون فرزند رو دید و نه به آغوش کشیدش، حتی خبر نداره که دیگه فرزندی در کار نیست...
از تعاملات و صبحت ها و برخوردهایی که با روسها داشتم و توجهمو جلب کرده براتون مینویسم...
+اولین برخوردم با روسها همان سال اول تحصیلم بود که مترجم دو استاد دانشگاه از سن پترزبورگ بودم، یادمه آقا اصلا کنار من راه نمیرفت و نگران بود از این بابت و مدام دستش روی روسری همسرش بود و اونو جلو میکشید، آقا برای اومدن به ایران ریش گذاشته بود و وقتی هم که سوار مترو شدیم بهم گفت شنیدم اگر آقایی بیاد قسمت ویژهی خانمها سرش رو میبرن و اینو با حرکت دست هم نشون میداد!!
+ برای ترجمه با آقایی صحبت میکردم، قرار بود بیاد ایران و میگفت تو که قراره اونجا مترجمم باشی به خانوادت چی میگی؟! فکرای عجیب و غریب و تاسف باری در مورد روابط سختگیرانهی خانمها و آقایون دارن و براش سوال بود که برای ازدواج شماها چطور آشنا میشین..!
+ مورد بعدی بهم میگفت میدونم ایران هوای گرمی داره، شما سوار شتر میشین؟!://
(آدم نمیدونه از شنیدن این حرفا بخنده یا گریه کنه)... در مورد ماشین و سطح پیشرفت و مدرنیته و اینها ازم پرسید و حسابی براش توضیح دادم و از جهل رهایی دادمش:) چند تا عکس زیبا هم از تهران ضمیمه کار کردم!
+مورد بعدی بهم میگفت مسلمونا آدمای حیله گری هستن و حتی نموند که براش توضیح بدم یا دفاعی کنم!
+ مورد بعدی از تعدد همسر در ایران میپرسید و میگفت شنیده که رواج داره!
به نامش...
این سه روزی که گذشت از بهترین روزای عمرم بود، اعتکاف امسال با هر سال خیلی خیلی فرق میکرد، جوّش واقعا متفاوت بود، شاید به خاطر روزهایی بود که اعتکاف امسال در آنها واقع شده بود... حال دلم خیلی خوبه و خیلی تصمیمها گرفتم، برنامه ریزیهای جدیتری برای آینده کردم، خدا رو هزار مرتبه شکر دوستای خیلی خوبی پیدا کردم که قبل از اعتکاف این رو از خداوند خواسته بودم.
خانهی خدا انقدر دلنشینه که روز سوم غم تمام عالم میشینه رو دل آدم، یه جورایی آدم حس میکنه داره از معشوقش جدا میشه...با همهی سختیهایی که داره ولی تموم شدنش خیلی غمانگیره...
+ خیلی تحت تاثیر صحبتهای آیت الله صدیقی قرار گرفتم، ایشون چقدر عالم بزرگ و خاصی هستن، چقدر فروتناند، چقدر دلنشیناند، چقدر نورانی اند... خوشحالم که توفیق شنیدن صحبتهاشونو داشتم.. الحمدلله..
+ این همه حس خوب رو لحظات بیرون اومدن از دانشگاه نابود کردم:/
با گم کردن موبایلم.... کلی بدو بدو کردم و یافتمش:) «خدا رو شکر»
+ پر از انرژی مثبتم... انشاءالله حفظش کنم:)