سجی

وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا

سجی

وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا

فرزندم، اکنون که به یاری خداوند خواندن و نوشتن را یاد گرفتی وقت خداحافظی من از تو رسیده است، ولی برای تو تازه شروع کار است. برای تو سلام است. آغاز یک راه است. راهی که پایان ندارد. به من قول بده که خسته نشوی، تو تنها نیستی، زیرا همیشه معلمی هست که دستت را بگیرد. من می‌روم اما از دور به تماشای تلاش های تو می نشینم. تو نیز می‌روی، اما هرگز اولین معلم خود را فراموش نکن. هیچ کس و هیچ چیز جای اولی را نمی گیرد. اولین نگاه، اولین سلام، اولین حرف، اولین درس...


عزیزم خداحافظ



+ امروز تو انباری اولین دفتر مشق کلاسِ اولِ دبستانم رو پیدا کردم، این برگه وسط دفتر بود... چقدر حس خوبی به معلم کلاس اولم دارم، چقدر خاطره مرور شد:))


زندگی تا آخرش سخته...!؟



+ حالم خوبه

خیلی وقته که خوبه...

دیگه از لحاظ روحی کاملا بسامانم!

فقط و فقط کلی تنش و استرس دارم...

میشه دعا کنید این مرحله هم به آسودگی بگذره؟!


دلتنگم، همین..!

و‌این نیاز به هیچ زبان شاعرانه ای ندارد...

خدای من.....


یک سلامم را اگر پاسخ بگویی می‌روم

لذتش را با تمام شهر قسمت می کنم..


+ یه قطره اشک 

نیمه شب

برای تو

به عشق تو...

می بینی، مگه نه؟!

ای شب آشفته برو!

وی غم ناگفته، برو!



+ چقدر امشب سنگ دلی‌م به چشمم اومد، کاش خدا ببخشه به خاطر دل شکستن...

+ چه‌شب سنگینیه امشب...

تو را می خواهم ...!

برای

پنجاه سالگی !

شصت سالگی !

هفتاد سالگی ...!

تو را می خواهم ...!

برای خانه‌ای که تنهاییم ...


تو را می خواهم برای چای عصرانه ...

تلفن‌هایی که میزنند و جواب نمیدهیم !


تو را می خواهم برای تنهایی ...!

تو را می خواهم وقتی باران است !

برای راهپیمایی آهسته‌ی دوتایی !

نیمکت های سراسر پارک های شهر ...!

برای پنجره‌ی بسته ...!

و وقتی سرما بیداد می کند ...!


تو را می خواهم ...!

برای پرسه زدن های شب عید ...!

نشان کردن یک جفت ماهی قرمز ...!


تو را می خواهم ...!

برای صبح ...

برای ظهر ...

برای شب ... برای همه ی عمر ...!




توئی که انقدر نزدیکی..

از چه بِبُرم..؟!

از چه جدا شوم..؟!

.

.

که به تو برسم..

که به تو وصل شوم..



+ جدایی مرا می کُشَد..

+ اشک نوشت..


زور کسی به نفسش نمی رسد و از آن شکست می خورد. اما اگر از نفست شکست خوردی، جای نگرانی نیست؛ پشت در بنشین و زانوهایت را به بغل بگیر، خدا تو را بر نفست غالب می کند. هر وقت دیدی راه نداری، چند دقیقه پشت در بنشین، خدا در را باز می کند...


+ از سخنان حاج آقا دولابی

+ اللهم لک لبیک

+ قبل از خواب باید به معشوق فکر کرد...به تو می اندیشم...خدایِ من..!

امروز نامه‌ام ز بر یار می‌رسد

من گام قاصد از تپش دل شمرده‌ام .....


بی دل

بیدلِ بی کسِ توام غیر تو کیست یارِ من؟ 


بی‌دل