سجی

وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا

سجی

وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا

پس دل چی میشه..

اشکا چی میشه..

مولاس تو دلم..

مولا چی میشه..

بشنوید


خدایا..

من بین این همه آدم خوب چیکار می کنم..؟!

به نامش..

اینجا..مسجد دانشگاه شریف! همه چی خوبه و معتکف ها کم کم دارن میان..فقط من خیلی اینجا غریبم..همش دلم پیش مسجد دانشگاه خودمونه.. 

بهمون یه پک دادن که عکس محتویاتش رو هم گذاشتم.. 

****

چند روزه که مدام به خودم یادآوری می کردم از شرکت برگشتنی، تو راه برای بابا گل بگیرم..آخرم تا رسیدم خونه یادم افتاد..برای هدیه هم، چون وقت نکردم خودم بگیرم کارتم رو دادم مامان تا بخره..مامان هم امروز با بابا رفتن برای خرید:/ بعدش هم کادو‌ کرد تا من میام آماده باشه بدم به بابا.. کادو رو که بابا باز کرد گفتم اااا...چه قشنگه..این رنگی انتخاب کردی بابا:)))

تو خونه با بابا خداحافظی نکردم تا بغلش کنم.. تو خیابون هم که نمیشد خب..با بابا هم تلفنی حرف بزنم بغص گلوم رو می گیره..همیشه همین جوریم! ..از بس بابای من فوق العادس..

در خاک هم دلم به هوای تو می تپد
چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو ....


قیصر امین پور

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلّم به عمّار فرمود:

یا عمّار! ان رأیت علیّاً قدسلک وادیّاً و سلک النّاس وادیاً غیره فاسلک مع علیّ ودع النّاس

ای عمّار! اگر دیدی علی (علیه السلام) به راهی می ‏رود، و همه مردم به راهی دیگر، تو با علی (علیه السلام) حرکت کن، و همه مردم را رها کن.


تاریخ بغداد خطیب بغدادی، ج 4، ص 410

حلیة الاولیاء ابونعیم ، ج 1، ص 86


+ از غصه رها ببینمت...این شبها  
خندان همه جا ببینمت...این شبها 

درحق کسی که دوست داریش،بگو:
ایوان طلا ببینمت...این شبها


من راهیِ تواَم،

ای مقصدِ دُرُست..


علیرضا آذر

دوستت نمی داشتم، چه می کردم؟
دنیا
برای ادامه ی زندگی
توجیه شاعرانه ای می خواست..!

به نامش
امروز تو شرکت دو ساعتی برق مون رفت و لپ تاپ منم نیم ساعت اول شارژ تموم کرد، اینترنت هم که نداشته باشیم رسما نمی تونیم کاری کنیم دیگه.. عوضش خوب همو تماشا کردیم!!
بهمون گفتن که سه شنبه هم بیاید شرکت کارا نمونه! با کلی حرف توجیح شون کردیم که ما اصلا کارمون عقب نیست و تا گروه قبل ما کارشون تموم نشه اومدن ما بی فایده س.. تازه خبر از مرخصی رد کردنِ من برای روز چهارشنبه ندارن! دیروز انقدر انرژی اضافه داشتم از شرکت تا خونه رو برای اولین بار پیاده روی کردم، خیلی هم خوش گذشت!:)
امروز تو راه بازگشت بازم مادر آقای میم رو دیدم، کم کم باید یه کتاب بنویسم از خاطرات دیدارهام با ایشون.. خب آخه شما چرا انقدر خونتون نزدیک خونه ماست..؟

قال الله : کن‌لی‌اکن‌لکَ [ تو مال من باش؛ منم مال تو میشم ]

گریه نمی دهد امان

شب
مهتاب
همان
به
که ز اندوه بمیری
تو که
با
ماه
رخی
وعده ی دیدار نداری

#سیمین_بهبهانی


از نامه‌ های عاشقانه ی من،
از نامه ‌های عاشقانه ی تو،
بهار شکل می‌ گیرد..!


نزار قبانی

به نامش..

گاهی وقتا میشه انقدر صبوری کرد..!

از خودم تعجب می کنم.. این منم با این همه صبر و طاقت..؟ این همه تجدید..؟ این همه از نو شروع کردن!؟