- ۹۸/۱۰/۰۱
- ۳ نظر
سلام
به کانال تلگرام من سر میزنید؟
در راه فرودگاه
تپسی
ما هم قهر
ماه عسل
و رانندهای که با اهنگهاش انگار میدونه ما قهریم و چیا بذاره
اعتراف میکنم که فکرشو نمیکردم روزی ذهنم درگیر مسائل مادر شوهر و خواهر شوهر و این حرفا بشه...ولی در واقع اختلافات نشأت گرفته از فرهنگ خانوادهها ناخواسته این موضوعات رو پیش میاره...
و بدتر از همه اینه که این دلخوری ها رو نمیشه به همسر گفت!
الان تقریبا یک ماهی هست که بعضی از مسائل رو دارم کنترل میکنم، از جمله رفت و آمدهای بسیاااااار زیاد رو، که تمام انرژی منو میگرفت و هیچ وقتی برام باقی نمیگذاشت، هرچند اولش کمی دلخور شدند اما کم کم کنار اومدند!
امشب دلخورم، جایی نبود برم از دلخوریم بنویسم، مهمان داشتم برای شام، پدر و مادر آسد هادی، از قبلترها دعوت کرده بودم و تدارک دیده بودم، وقتی خانوادهی خواهرش هم بدون دعوت برای شام اومدن بهم برخورد، حس کردم که نادیده گرفته شدم! اصلا مهم نیست که من از کی دعوت کنم !
این من رو آزار میده!
میدونم مهمان حبیب خداست، میدونم مهم نیست شام کم بیاد، خیلی چیزها رو میدونم، اما از این که من رو صاحب خانه به حساب نیارن حرصم در میاد!
سلام
امروز چه روزیه؟! دو روز بعد از عروسی.. :))
و من نشستم تو خونه تا آقای همسر بیاد و شام بخوریم!!
:)
+الحمدلله
+ از روز عروسی بگم که چقدر همه چیز خوب بود...خیلی هم خوش گذشت :))
فقط دلم میخواد عکسای آتلیه رو زودتر بگیریم :))
+ عروسی بدون آبجی کوچیکه! :(
اندر تن من
جان و رگ و خون
همه اوست...!
#مولانا
+ هرچی بگم از بدو بدوهای اینروزهام کم گفتم! ماه بعد چنین روزی دومین شبی هست که خونهی خودم هستم، ما برای ۱۵ تیرماه بالاخره سالن گرفتیم، رسیدگی به خونه، خرید جهیزیه، و کارهای مربوط به روز مراسم همه قرو قاطی شده... روز شنبه با صرف زمان ۶ ساعت بالاخره موفق شدیمکاغذ دیواری انتخاب کنیم، من واقعا گیج شدم از این همه تنوع و انتخاب خیلی پیچیده بود، در نهایت اما الان راضیم از انتخابمون...روز یکشنبه آرایشگاهمو رزرو کردم، روز بعد لوستر پذیرایی و اتاق خواب رو خریدیم، دیروز پرده ها مو سفارش دادم برای دوخت و امروز یکیشو تحویل گرفتم، پرده پذیرایی شنبه حاضر میشه و پرده آشپزخونه رو هنوز سفارش ندادم و مقداری از خریدها باقی مونده هنوز....و من کلی استرس دارم...به علاوهی این ها، هفته ای دوبار هم میرم آژانس و همسر هم آخر هفتهها نمیتونه وقت بذاره و زمانمون محدوده..
+ دعامون کنید..
+ الحمدلله رب العالمین...
امروز، یکم خرداد، همون روزی هست که برای اولین بار وارد خانهی خودم شدم :)
و خونه رو تحویل گرفتیم بالاخره..
یه خونهی نقلی، ان شاءالله پر از عشق..
+ ای وصل تو اصل شادمانی..💗
باز هم گردش ایام و رسیدن ماه رمضان...
کدام ماه رمضان بالاخره میشم اونی که باید..؟!
امسال برنامهی متفاوتی دارم نسبت به سالهای گذشته، شاید گام مثبتی بشه برام..
+ کی میشه که اشک بشوره ببره این همه دلتنگی رو؟
+بشنوید..!
هنوز ۶ ماه نگذشته از تاریخ متاهل شدنمون
جدیترین تنش و بحث ما امشب بود، ساعتها حرف زدنِ بی فایده!
تصمیم گرفتیم عروسی رو عقب بندازیم تا ثباتی حاصل بشه در روابطمون..
+ دوسش دارم، حتی اگه چندین بار بپرسه و بهش نگم!
به نامش..
بانوی برتر امسال حتمنی منم که روزای اول سال رو اعتکاف بودم، ۶ام تا یازدهم رو مسافرت با خانواده، دو روز آینده رو هم که دوست دارم تک تک لحظات رو کنار خواهرم باشم، سیزدهم فروردین ما، امسال در فرودگاه به در میشه، و معلوم نیست که تا چند سال خواهر کوچولومو نبینم (بغض)، هیچ کس نمیدونه که تو این سفر چقدر چشمام دنبال خندههاش بود...اولین عید متاهلی این جوری گذشت، همسر خوبی نبودم!
+ خیال امروزت را به هیچ چیز آغشته نکن ...
مگر "من" و کمی "عشق"
همین ..!
+ کانال من در تلگرام Sajaa01@