سجی

وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا

سجی

وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا

در خاک هم دلم به هوای تو می تپد
چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو ....


قیصر امین پور

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلّم به عمّار فرمود:

یا عمّار! ان رأیت علیّاً قدسلک وادیّاً و سلک النّاس وادیاً غیره فاسلک مع علیّ ودع النّاس

ای عمّار! اگر دیدی علی (علیه السلام) به راهی می ‏رود، و همه مردم به راهی دیگر، تو با علی (علیه السلام) حرکت کن، و همه مردم را رها کن.


تاریخ بغداد خطیب بغدادی، ج 4، ص 410

حلیة الاولیاء ابونعیم ، ج 1، ص 86


+ از غصه رها ببینمت...این شبها  
خندان همه جا ببینمت...این شبها 

درحق کسی که دوست داریش،بگو:
ایوان طلا ببینمت...این شبها


من راهیِ تواَم،

ای مقصدِ دُرُست..


علیرضا آذر

دوستت نمی داشتم، چه می کردم؟
دنیا
برای ادامه ی زندگی
توجیه شاعرانه ای می خواست..!

به نامش
امروز تو شرکت دو ساعتی برق مون رفت و لپ تاپ منم نیم ساعت اول شارژ تموم کرد، اینترنت هم که نداشته باشیم رسما نمی تونیم کاری کنیم دیگه.. عوضش خوب همو تماشا کردیم!!
بهمون گفتن که سه شنبه هم بیاید شرکت کارا نمونه! با کلی حرف توجیح شون کردیم که ما اصلا کارمون عقب نیست و تا گروه قبل ما کارشون تموم نشه اومدن ما بی فایده س.. تازه خبر از مرخصی رد کردنِ من برای روز چهارشنبه ندارن! دیروز انقدر انرژی اضافه داشتم از شرکت تا خونه رو برای اولین بار پیاده روی کردم، خیلی هم خوش گذشت!:)
امروز تو راه بازگشت بازم مادر آقای میم رو دیدم، کم کم باید یه کتاب بنویسم از خاطرات دیدارهام با ایشون.. خب آخه شما چرا انقدر خونتون نزدیک خونه ماست..؟

قال الله : کن‌لی‌اکن‌لکَ [ تو مال من باش؛ منم مال تو میشم ]

گریه نمی دهد امان

شب
مهتاب
همان
به
که ز اندوه بمیری
تو که
با
ماه
رخی
وعده ی دیدار نداری

#سیمین_بهبهانی


از نامه‌ های عاشقانه ی من،
از نامه ‌های عاشقانه ی تو،
بهار شکل می‌ گیرد..!


نزار قبانی

به نامش..

گاهی وقتا میشه انقدر صبوری کرد..!

از خودم تعجب می کنم.. این منم با این همه صبر و طاقت..؟ این همه تجدید..؟ این همه از نو شروع کردن!؟


آسمان که نشد،

چرا درخت نباشم

وقتی

تو 

در من 

این همه پرنده ای..؟

ذهنم

پر از لانه هایی است

که برای تو ساخته ام..!


کامران رسول زاده


به نامش..

هرسال این موقع ها تو دلم خیلی شوق و ذوق هست، از یک هفته زودتر ساکم رو در میارم(برای اعتکاف) و هر روز یکمی از وسایل رو آماده می کنم، امسال کیف از نجف آمده ی بی بی جان رو ازشون قرض گرفتم، اصلا هرچیزی که کوچکترین ربطی با نجف داشته باشه میشه دوست داشتنی.. چند روز پیش جناب داماد پرواز به نجف داشتن، هرچند که فرصت نکردن از فرودگاه هم بیرون برن ولی من همین که تو هوای نجف نفس کشیدن بهشون حسودیم شد..! 

+ امشب ساعت ۱۱ بود که آخرین سری مهمان های ما رفتن.. و من هم در عرض یک ساعت و نیم چادرم رو بریدم و دوختم، الگوی این چادر رو زن عمو جانم با تا کردن دستمال کاغذی بهم توضیح دادن، ولی خوب شد :))

+ با این که سرما خوردم و الآن هم دیر وقته ولی پر از انرژیم و‌حالم خیلی خوبه:)

+ الحمدلله رب العالمین..

+ عنوان از سعدی..

بر ما چه آمده که دلِ مهربانِ تو
ناگاهْ با من این‌همه نامهربان شده‌ست؟

حسین منزوی